مردی از شولم A MAN OF SHOULAM مطالب هنری ،ورزشی، خاطرات شخصی و متنوع ANYTHING |
|||
پنج شنبه 8 آبان 1393برچسب:, :: 20:19 :: نويسنده : شیرمحمد عاشوری SHIR MOHAMMAD ASHORI
روزهای عاشورا وتاسوعا سالهای دور ، امام زاده عبدالله کلرم حال وهوای دیگری داشت .دسته های عزادار از گوشه وکنار ودور ونزدیک خود را به کلرم می رساندند.روستاییان واقعاّ در سینه زنی سنگ تمام می گذاشتند وبا شورو حرارت خاصی سینه زنی می کردند .کلرم گوش تا گوش پر از آدم می شد جای سوزن انداختن نبود .محیط کلرم مثل امروز نبود به فاصله تقریباّ پنجاه متراز بارگاه امام زاده عبدالله دور تا دور حرم را دیواری کوتاه کشیده بودند بیرون این دیوار (که امروز دیگر وجود نداردو تبدیل به گورستان شده است)درخت های پیرکیش درکنار بوته های جوانتر از خودشان پوشیده بود دربی آهنی وکهنه ورود خروجی در قسمت شمال شرقی ودر امتداد غسالخانه فعلی قرار داشت به پهنلی تقریباّ یک متر یا کمی بیشتر .محوطه حرم جز تعداد معدودی گور که وجه تشخیص ان برامدگی شان بود وچند قلوه سنگ دورش چیده بودند ،بقیه جاها صاف وچند اصله درخت کیش و لیلکی در آن خودنمایی می کرد حرکت دور حرم واطراف راحت بود و مثل امروز پر از سنگ قبر واموات نبود.مردم به راحتی تا غروب این طرف ،آن طرف می لولیدند و به خصوص جوانتر ها که ما بودیم سر ما به خیره سری خود گرم بود و(با عرض معزرت )به نامزد بازیهای خود سرگرم می شدیم البته مثل بعضی از جوانان امروز زیاد پر رو نبودیم! وکار به صحبت وحرفهای پر رویانه نمی کشید ما حیا داشتیم(به هرحال برای اینکه در نوشتن باید صداقت داشت اینها راهم گفتم) . در قسمتی که امروز درختچه اناری خونمایی میکند ودرخت پیری است نرسیده به مزار شهدای شولم یک نقال بود که پرده ای پر از وقایع مذهبی آویزان میکرد و نقاله خوانی وپرده خوانی می کرد وبا صدای بلند و شوروهیجان خاصی و با ترکه چوبی که در دست داشت این ور وآن ور می رفت وداستان گویی می کرد وماجرای تصاویر را توضیح می داد(درست مثل همین عکس پرده ای که در پایین این مطلب نشان داده شده است)گاهی اوقات اغراق گویی هم میکرد مثلاّ می گفت ضربت قدرتمند شمشیرحضرت عباس (ع)که دشمن را به دونیم کردودشمن متوجه دونیم شدن خود واسبش نشدوبا تمسخربه حضرت عباس خندید وگفت این ضربه شمشیرتوبود یا نیش پشه وبعد حضرت عباس به او گفت ای نادان بجنب تا متوجه شوی وهمین که او جنبید با اسبش به دو نیم شد.خلاصه روضه خوانی میکرد گاه هم با اواز می خواند.درمحل مسجد فعلی ،کمی پایین تر ،بساط معرکه گیری پهن می شد که از نمایش مارهای سمی گرفته تا پاره کردن زنجیر به زور بازو ورد شدن جیپ از روی بدن انجام می گرفت.در قسمت غربی وحدود هفتاد هشتاد متر پشت مسجد بساط تعزیه خوانی پهن می شد وتعزیه خوانها با کلاه خود آهنی که نوک تیزی داشت ودو پر سفید به دو سوی نزدیک گوش کلاها تعبیه شده بود بازیگرها در نقش شمر ویزید و طفلان مسلم وو......غیره بازی میکردند وشمشیر های آهنی بلندِکج وسپر هم داشتند هم داشتند ودوتا اسب هم به شکل قدیم می آراستند وخلاصه حال وهوایی داشت وما تا غروب با دوستانمان سرگرم تماشا این برنامه ها بودبم .بساط قماربازها و چشم بندها وشانسی ها ، ولبو فروشها ووخلاصه از هرقماش آدم وکاسب در محوطه واطراف امام زاده پهن بود گاهی هم گوشه کنار بزن بزن ودعوایی می شد وشوروهیجانی برپا بود یادش به خیر کهآن سالهای ناب وبکر گذشت ورفت وفقط خاطره ای از آن برای ما ماند.
نظرات شما عزیزان:
http://haftehnamesharif.blogfa.com/post/99
لینگ گفتگو با حبیب عاشوری مداح در هفته نامه شریف
درباره وبلاگ ![]() به وبلاگ مردی از شولم خوش آمدید.این وبلاگ در برگیرنده مطالب مختلفی شامل خاطرات ، شعرمحلی وتالشی،شعرهای روز و نیز تصاویرمی باشد. این وبلاگ یک وبلاگ شخصی است و مطالب ان در زمینه های مختلف نقطه نظرات خودم می باشد امکان این هست که در بعضی موارد اشتباهاتی در بیان رخ دادهایی که جنبه غیر شخصی داشته باشد، وجود داشته باشد .در مورد شعرها نیز عرض شود تمام شعرها را خودم سروده ام وبراین باورم استفاده ازمطالب دیگران به نام خودهنر نیست. آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
![]() نويسندگان
|
|||
![]() |